بمعنی غندرود. (از برهان قاطع). بمعنی نفیر که کوچکتر از کرنای است، و در زمان قدیم هر وقت که آن را میزدند مردم جمع شده به دربار سلطان آمدندی یا سوار شدندی، و معنی ترکیبی آن رودی که سبب گرد شدن است. (از آنندراج). رجوع به غندرود شود
بمعنی غندرود. (از برهان قاطع). بمعنی نفیر که کوچکتر از کرنای است، و در زمان قدیم هر وقت که آن را میزدند مردم جمع شده به دربار سلطان آمدندی یا سوار شدندی، و معنی ترکیبی آن رودی که سبب گرد شدن است. (از آنندراج). رجوع به غندرود شود
رود مشهور اصفهان است. (انجمن آرا) (آنندراج). نام رود اصفهان. (غیاث). زاینده رود: نیل کم از زنده رودو مصر کم از جی قاهره مقهور پادشای صفاهان. خاقانی. ز خیزان طرف تا لب زنده رود زمین زنده گشت از نوای سرود. نظامی. گرچه صد رود است از چشمم مدام زنده رود باغ کاران یاد باد. حافظ. اگرچه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به. حافظ. رجوع به یشتها ج 2 ص 345، نزهه القلوب ج 3 و تاریخ گزیده شود
رود مشهور اصفهان است. (انجمن آرا) (آنندراج). نام رود اصفهان. (غیاث). زاینده رود: نیل کم از زنده رودو مصر کم از جی قاهره مقهور پادشای صفاهان. خاقانی. ز خیزان طرف تا لب زنده رود زمین زنده گشت از نوای سرود. نظامی. گرچه صد رود است از چشمم مدام زنده رودِ باغ ِ کاران یاد باد. حافظ. اگرچه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به. حافظ. رجوع به یشتها ج 2 ص 345، نزهه القلوب ج 3 و تاریخ گزیده شود
نفیر که برادر کوچک کرنا است و چون در قدیم آن را بسبب فراهم آمدن و جمع شدن مردم مینواخته اند، و غند بمعنی جمع و فراهم است آن را غندرود خوانده اند. (از برهان قاطع). گاودم. (فرهنگ اوبهی). با شیپور جمع در نظام امروز مقایسه شود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). غنده رود. (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ شعوری). رجوع به گاودم شود
نفیر که برادر کوچک کرنا است و چون در قدیم آن را بسبب فراهم آمدن و جمع شدن مردم مینواخته اند، و غند بمعنی جمع و فراهم است آن را غندرود خوانده اند. (از برهان قاطع). گاودم. (فرهنگ اوبهی). با شیپور جمع در نظام امروز مقایسه شود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). غنده رود. (برهان قاطع) (آنندراج) (فرهنگ شعوری). رجوع به گاودم شود
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 49هزارگزی جنوب فیروزآباد. سکنۀآن 284 تن. آب از رود خانه فیروزآباد تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال مشرق بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 49هزارگزی جنوب فیروزآباد. سکنۀآن 284 تن. آب از رود خانه فیروزآباد تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال مشرق بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
رودی که گاه دارای آب و گاه خشک باشد و در نواحی آهکی و گچی دیده میشود. جز در مواقع بارندگیهای زیاد، بستر آن خشک است زیرا آب در زمین نفوذ می کند و جریان عادی آن در زیر زمین انجام میگیرد. (از دائره المعارف فارسی)
رودی که گاه دارای آب و گاه خشک باشد و در نواحی آهکی و گچی دیده میشود. جز در مواقع بارندگیهای زیاد، بستر آن خشک است زیرا آب در زمین نفوذ می کند و جریان عادی آن در زیر زمین انجام میگیرد. (از دائره المعارف فارسی)
مقابل ترش روی. بشاش. خوش خلق. مقابل اخمو. (یادداشت بخط مؤلف) : صبوح است ای ساقی خنده روی سر گریه دارم ایاغ تو کوی. طغرا (از آنندراج). با گریه خنده رویم و با ناله گرم خون باز از شراب غنچه دماغم رسیده است. کلیم (از آنندراج). در خمستانی که عشرت را نیابی خنده روی من بصد جوش تبسم گریۀ ماتم کنم. طالب آملی (از آنندراج)
مقابل ترش روی. بشاش. خوش خلق. مقابل اخمو. (یادداشت بخط مؤلف) : صبوح است ای ساقی خنده روی سر گریه دارم ایاغ تو کوی. طغرا (از آنندراج). با گریه خنده رویم و با ناله گرم خون باز از شراب غنچه دماغم رسیده است. کلیم (از آنندراج). در خمستانی که عشرت را نیابی خنده روی من بصد جوش تبسم گریۀ ماتم کنم. طالب آملی (از آنندراج)
دیدن گنده رود در خواب، دلیل است که داروی کار خورد. جابر مغربی گوید: اگر دید گنده رود داشت، دلیل که غمگین شود، زیرا که طعم آن تلخ است و خائیدن گنده رود درخواب خصومت است. محمد بن سیرین
دیدن گنده رود در خواب، دلیل است که داروی کار خورد. جابر مغربی گوید: اگر دید گنده رود داشت، دلیل که غمگین شود، زیرا که طعم آن تلخ است و خائیدن گنده رود درخواب خصومت است. محمد بن سیرین